جوک و لطیفه طنز و خنده دار درباره مدرسه

مجموعه جوک ها و لطیفه های طنز و خنده دار درباره مدرسه و دوران دانش آموزی، مناسب برای اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی و وبسایت ها.

توجه داشته باشید که من نقشی در طراحی و ساخت این جوک های دانش آموزی نداشته ام و تمامی آنها را از سرتاسر اینترنت جمع آوری کرده ام.

یادش بخیر غربت کلاس جدید و غصه همکلاس نبودن با بچه های سال قبل!

گفتن برو مدرسه تابستون میشه راحت میشی
گفتن کنکور بده برو دانشگاه راحت میشی
گفتن کارشناسی کمه ارشد بگیر راحت میشی
گفتن برو سرکار راحت میشی
کار نبود، خرحمالی کردیم گفتن اولشه حقوقت زیاد میشه راحت میشی
آخرشم میگن آخیش مُرد راحت شد اما میدونم اون دنیا هم که بریم یه بامبولی در میارن

‏یکی از بهترین واکنش ها در مورد بازگشایی مدارس واسه بچه همکارامون بود
.
.
وقتی بش گفتن باید بری مدرسه گفته من که پارسال رفتم

یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی؟!؟!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود …

با نهایت تأثر و تأسف، پایان سه ماه تعطیلی، عشق و حال و فرا رسیدن ماه مهر و بازگشاییِ مدارس و دانشگاه هارو خدمت تمامیِ دانش آموزان و دانشجویان تسلیت عرض می کنم.

یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد
و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز معلم؛ مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم
کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!

با بازگشایی مدارس؛
در تمامی خانه ها:
مامان میشه فردا مدرسه نرم؟!

پدر شمام منتظره یه فرصت پیش بیاد خاطرات سختی کشیدنا و پیاده رفتن از خونه تا مدرسه و درس خوندن تو تاریکیه شب زیر نور مهتاب رو براتون تعریف کنه؟

یادمه یه روز ﺩﺑﯿﺮ ﺭﯾﺎﺿﯿﻤﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪ گفت:ﺷﻤﺎﻫﺎﻡ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﻫﺎﺗﻮﻥ ﮔﻞ ﮐﺎﺷﺘﯿﺪ، ﺩﻓﻌﻪ ﺩﯾﮕﻪ …
ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ:ﺩﺭﺧﺖ ﻣﯿﮑﺎﺭﯾﻢ!
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ به نفس ﮐﺎﻣﻞ ﺭﻓﺘﻢ بیرون!

آخه من نمیدونم شادی های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟
والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم
شادی مادی هم در کار نبود فقط گریه و لباس پاره
که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن!

یادش بخیر اوج خوشحالیمون این بود که شیفت صبح بودیم و پنجشنبه ساعت 12 تعطیل میشدیم، شنبه هم چون بعد از ظهری بودیم ساعت 12 میرفتیم؛ اوج ناراحتیمونم میشد عکسش !!!

کیا وقتی تو خونه کسی بهشون املا نمیگفت کتاب رو باز میکردن از رو مینوشتن آخر هم به خودشون 20 میدادن؟؟؟

در مدرسه از نشاط من کم کردند…
از فرصت ارتباط من کم کردند…
هر وقت به هم عشق تعارف کردیم…
از نمره ی انضباط ما کم کردند…

جوک مدرسه و دانش آموزی

یادش بخیر ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻮﺩ و ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ اما ﻣﻦ، ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺘﻢ آﻗﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ ؟؟؟!!!
ﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﻨﮕُﻼﺯیسازیوم ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻮﺩﻡ !.

دیشب خالم میگه چرا ناراحتی میگم بابا فردا اول مهره میگه نگران نباش تا خرداد تق و لق
.
.
.
خاله است ما داریم

یکی از جملاتی که در دوران مدرسه از معلمین و مدیر و معاونین محترم به کرات شنیده میشد این جمله بود:
“پرونده تون رو میزاریم زیر بغلتون”
خداییش کی دیده پرونده دانش آموزی را بزارن زیر بغلش؟؟؟ مگه هندونس ؟!

من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه!

یادش بخیر لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب بین
ساعات 7:00 تا 7:15 وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت!

تفاوت دو جنس رو از اینجا بفهمید که دخترا دو ماه قبل از سال تحصیلی جدید لوازم تحریرشون آمادس ولی پسرا سه هفته بعد از شروع مهر تازه یادشون میاد حتی کتاباشونو نگرفتن …

سلامتی اونی که همیشه یا بیرون کلاس بود یا تو دفتر مدرسه فقط به عشق اینکه خنده رو لب دوستاش بنشونه !

“بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید خونه، معلمتون نیومده”
جالب اینجاست که اون یه ساعتی که زود میومدیم خونه یه حس و حال عجیبی داشتیم، اصن اون یه ساعت معادل 10سال بود!

چه حس خوبی بود وقتی میرسیدیم به درسهای آخر کتاب …

دیشب که من رفته بودم مهمونی/معاون مدرسمونو دیدم
از ترس اینکه گیر و غر شروع شه/نگاهمو از تو چشاش دز دیدم
یواشکی از گوشه ی چشم اون/تا گوشه راست اتاق خزیدم
خیال میکردم که منو ندیده/هول شدمو میزو جلوم ندیدم
پا زدمو خوراکی ها رو ریختم/با خجالت لبامو زود گزیدم
یهو همه نگاها،برگشت سمت بنده/کاشکی میشد آب بشم یا بشم پرنده
ناظممونو دیدم برگ توتون میکشه/میون اون هیاهو خط ونشون میکشه
نمره انظباطو 3 نمره کم میکنم/بزار بیای مدرسه پاتو قلم میکنم
ناظممون رقیه60-70 سالی داره/جورابای گندشو هر جا میره میاره
اومد تا با جوراباش زهر چشی بگیره/اما نفهمید که پاش پشت یه چیزی گیره
یه میز دیگه افتاد مهمونا هو کشیدند/برای حل مشکل مارو جلو کشیدن
صابخونه ما دو تا رو از خونه بیرون انداخت/من موندمو رقیه با 4تا چشم حیرون

خوبیه اول مهر اینه که اکثر دخترا میدونن چی باید بپوشن !!!

امتحان وسیله ست، نمره دست استاده
الکی خودتو از اینترنت نندازی بشینی درس بخونی هاااا

لطیفه مدرسه و دانش آموزی جدید

جوک های خنده دار و طنز درباره مدرسه و زندگی دانش آموزی.

ﯾﺎﺭﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺩﯾﮑﺘﻪ ﯾﻪ ﮐﻠﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨﯿﺪ!!!
ﻏﺒﺮﺍﻕ ﯾﺎ ﻗﺒﺮﺍﻍ ﯾﺎ ﻏﺒﺮﺍﻍ ﯾﺎ ﻗﺒﺮﺍﻕ! کدومش ؟؟؟
ﺑﻌﺪ ﻣﻠﺖ ﻫﻤﻪ ﻧﻮشتن:Ghebragh !!!

ﺳﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻫﺎ ﺳﻮﺍﻻﺗﯽ ﻣﯿﺪﻥ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ !
.
.
.
ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﺷﻮﻥ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ

یکی از سرگرمیام اینه سر امتحان الکی هی کفه دستمو نگا کنم مراقب احساس زرنگی کنه بیاد خفتم کنه ببین هیچی کفه دستم نیست…. بعد بش بگم ضایع شدی خخخخخخخخ !!! اصن به عشق همین حرکت میرم مدرسه !!!!

غیر ممکنه توی مدرسه های ایران درس خونده باشی و این جمله رو نشنیده باشی:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببینید همه تون 0 بشین، یه دوزاری از حقوق من کم نمی کنن
همه تونم 20 بشین یه دوزاری به حقوق من اضافه نمی کنن

یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل شیم …

برو بچ کی یادش میاد چن روز قبل از باز شدن مدارس
(پنجره پنجره ها وا شده روی عاطفه ها)

چشماتونو ببندید و اون لحظه ای رو به خاطر بیارید که:
آخرین امتحان رو تموم کردید و برگه رو دادید به مراقب
و با یه حس خَلاصی دارید میاید سمت خونه و واسه تابستون نقشه میکشید و هزارتا رویا …
از فکر دربیا فردا باید بری مدرسه …

بابا غصه نداره تا چشم به هم بزنی تموم میشه …
“زمزمه های پدر و مادر در عصر 31 شهریور”

دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه حیاط مدرسه وایستادی،
یه نفر میومد و بهت میگفت:با من دوست میشی؟؟؟

یکی از ترسناک ترین جملات دوران مدرسه:
یه برگه از کیفتون بیارید بیرون!

یارو داشت امتحان میداد
رسید ب ی سوال نوشته بود :
کلمه ی مناسب را درجای خالی قرار دهید
.
.
.
بعد تو جای خالی نوشت “مناسب”
میگن معلمه از اون روز تاحالا رفته ته کلاس نشسته میگه مامانم کی میاد دنبالم

تازگیا یه قرص خواب اختراع شده
به نام «فیزیک پیش دانشگاهی»
لامصب تا درشو وا میکنی
انگار دیشب تا صبح نخوابیدی

اقا امروز رفته بودیم مدرسه
یکی از بچه درس نخون ها خوابیده بود معلمم میخواست امتحان بگیر 10 دیقه وقت خوندن داد اونم سرش گزاشت رو میز خوابید.
با بچه ها به بچه درس نخونه گفتیم:
معلم گفت بیا یه مشت بزن به گردن من رگش گرفته!
اینم که نفهمید داریم شوخی میکنیم
اقا چشتون روز بد نبینه!
یک سنگ از تو کیفش در اورد زد تو سر معلم!!!
تا یک خنده دیگه بای

به حرف هیچ کدوم از دانشمندا معتقد نباشم,به اون حرف دکتر حسابی اعتقاد قلبی دارم که میگه یک ساعت بعد از غذا درس نخونین!
یعنی اینقد ایمان دارم بهش که تا 24 ساعت بعدش درس نمی خونم.

مطالب پیشنهادی

برای مشاهده جوک های بیشتر (با دسته بندی های متنوع) بر روی لینک زیر کلیک کنید.

بانک جوک

لینکدونی آریا ـ لینک جدید ترین و بهترین گروه ها و کانال های روبیکا

عضویت در لینکدونی