جوک و لطیفه های بی مزه و مسخره

مجموعه جوک های مسخره و بی مزه مناسب برای اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی و وبسایت ها.

توجه داشته باشید که مطالب و جوک های این پست از سرتاسر نت جمع آوری شده اند و من نقشی در ساخت و طراحی این جوک ها نداشته ام.

 

دزدی
قاضی:روز روشن دزدی می کنی واقعاً خجالت نمیکشی؟
دزد:قربان شبانه هم که می رویم مردم باز گلایه می کنند آخر ما چه زمانی به کسب و کار خود بپردازیم.
دزدی تو روز روشن

دو نفر به شکار رفته بودند. اولی همین که خرگوش را دید تفنگش را درآورد و خرگوش را به قصد شکار هدف گرفت.
یهو دومی برگشت و به او گفت:«دست نگه دار، داخل تفنگ فشنگ نگذاشته ای.»
اولی با ناراحتی و جدیت پاسخ داد:ول کن بابا، الان وقت این حرفا نیست تا بیام فشنگ بگذارم، خرگوش از چنگم فرار میکند.

سیری
مادر به پسرش:پسرم از چی ناراحتی که غذا نمی خوری مگه چیزی خوردی ؟
پسر:راستش مامان زمین که یخی بود خوردم زمین و چون هوا خیلی سرد بود سرما رو هم خوردم خلاصه انقدر حرص و جوش خوردم که بالاخره سیر شدم.

خیار
یک روز به مظفر میگن یه جوک بگو:مظفر برمیگرده میگه خیار.
بهش میگن چه بی مزه بود مظفر می گه:خوب بابا حالا خیار خیارشور

جوک بی مزه

تولد
از مظفر روز تولدش را می پرسند:تولدت چه روزی است ؟
گفت این سه شنبه نه ، پنج شنبه دیگه.

به خیر گذشت
غضنفر از یک ساختمان صد طبقه صعود می کند وقتی به طبقه پنجاه می رسد خدا را شکر می کند می گوید تا اینجا که به خیر گذشت.

طوطی سیاه
از آقا کلاغه سوال می کنند که اسم تو چیست؟
کلاغ گفت:اسم من طوطی است.
پرسیدند:پس چطور رنگ سیاه است ؟
کلاغ جواب داد:آخه محل کارم توی ذغال فروشی است.

هذیان
پزشک:بیماری که پیش من آورده اید آیا هذیان هم میگوید و خیال پردازی می کند ؟
پرستار:بله آقای دکتر اتفاقاً پیش پای شما که هنوز نیامده بودید گفتند:الان عزرائیل وارد میشود.

قناری
رضا گریه کنان به سراغ مادرش آمد و مادرش از او جویا شد که چه چیزی باعث شده گریه کنی ؟
رضا گفت:در حال تمیز کردن قفس قناری بودم که دیدم قناری گم شد.
مادر با تعجب از او پرسید:پسر گلم قفس را با چه چیزی تمیز می کردی ؟ رضا با خونسردی هرچی تمام جواب داد:با جاروبرقی

گوشت گاو
علی:از وقتی که من گوشت گاو میخورم خیلی دیر پر شده ام.
مسعود:پس واسه چی من این همه ماهی دوست دارم و می خورم هنوز شنا کردن بلد نیستم.

جواب غلط
پدر:پسر امتحان ریاضی را چگونه دادی ؟
پسر:بابا فقط یه دونه از سوالاتو اشتباه پاسخ دادم.
پدر:اشکال ندارد پسرم پس بقیه سوالات را درست نوشتی ؟
پسر:نه پدر به خاطر این که اصلا وقت نشد نگاهی به بقیه سوال ها بیاندازم.

دوربین
دکتر:متاسفانه باید بگویم که چشم شما دوربین شده است.
بیمار:آخ جون چه خوب پس آقای دکتر لطفاً یک حلقه فیلم بهمن بدهید تا داخل دوربین بیندازد و چندتا عکس خوشگل بگیرم.

امتحان
پدر :پسرم بگو ببینم چند تا نمره تک داری ؟ پسر گریه کنان پاسخ داد :بابا جون فقط 2 تا . پدر می پرسه :در کدام درس ها آوردی ؟ پسر گریه اش شدید تر شد و گفت:از شفاهی و کتبی !

خمیازه
2 نفر بودن که خیلی تنبلی می کردن یکی از آنها خمیازه می کشه و آن یکی زود به او میگه :قربون دستت تا دهنت بازه بچه من رو هم صدا بزن!

ماشین
اولی :ماشینی که به تازگی اونو خریدی ازش رضایت داری ؟
دومی :خودم که نه ولی مکانیک سر کوچمون خیلی راضیه !

جوک بی مزه

هواپیما
بچه:بابایی چطور هواپیمایی که به این بزرگی هست رو می دزدن؟
بابا:اول منتظر می مونن بالا بره, هر موقع که کوچک شد بعد از آن می دزدنش

سقوط
یه روزی هواپیما در حال سقوط بود به جز یه دیوونه همه جیغ می کشیدند. از همون دیوونه می پرسن تو چرا ساکتی؟
میگه:مال بابام که نیست، بذار سقوط کنه!

قورباغه
یه قورباغه ازیه گربه می پرسه:قورقورقوربونت بشم، کلاس چندمی؟ گربهه می گه پیش پیش… دانشگاهیم!
همون قورباغه با یه زنبور ازدواج میکنه! قورباغه میگه قوقوقوقوقوقوربونت برم زنبور میگه وظ وظ وظ وظ وظ وظ وظیفته!

دندان
بیمار:آقای دکتر! دندونی که شما می کشید همونی نیست که می خوام بکشم.
دکتر:جانم صبر کن، کم کم به اون هم می رسیم!

درد
مریض:آقای دکتر!من ریش درد دارم.
پزشک:چیزی خورده ای؟
مریض:نان و یخ.
پزشک:خاک بر سرت که نه غذایت شبیه آدم هاست و نه دردت!

اسب بخار
یه روز یه مرد یه اسبی میبینه که از دماغش بخار بیرون میاد با خودش میگه فهمیدم، پس همیشه که اسب بخار میگن همینه!

دانشگاه
به یه نفر میگن اجازه میدی پسرت بره دانشگاه؟
میگه:اگه لطمه ای به درس خواندنش نزنه آره!

عقل
یه نفر خوابیده آب میخوره بهش میگن:دراز کش آب نخور عقل تو کم میکنه برمیگرده میگه:عقل دیگه چیه؟
بهش میگن:هیچی بابا آبتو بخور!

جوک بی مزه

دندان مصنوعی
معلم به شاگرد میگه:کدام یک از دندانها آخرین دندانی هست که در میاریم؟
شاگرد:آقا معلم دندان مصنوعی

اکسیژن
معلم:آیا میتونی بگی به جز اکسیژن چه چیزهایی دیگه ای تو هوا وجود دارد؟
شاگرد :آقا اجازه مگس ،کلاغ ، پشه

ساعت
یه نفر ساعتش خراب میشه .توشو بازش میکنه میبینه یدونه مورچه مرده . با خودش میگه :ای بابا میگم آآآآآ راننده مرده !

لطیفه های بی نمک و لوس

مجموعه لطیفه های مسخره و بی نمک

اسفناج
مامان:رضا پسرم بیا کمی اسفناج بخور آهن نداره
رضا:آخه مامان جان اگه آهن بخورم بعدش آب بخورم میترسم زنگ بزنم

صابون
یه روزی معلم از شاگرد میخواد روی تخته بنویسه صابون شاگرد هم مینویسه:سابون
معلم میگه :ببین عزیزم صابون با ص است نه با س
شاگرد میگه:آقا معلم چه فرقی میکنه نگران نباشید این هم کف میکنه

رفوزه
یه روز روز پدر به پسرش میگه پسرم حالا که رفوزه شدی به هیچ کس نگی تا آبروت نره!
پسر:چشم بابایی به همه دوستان سپردم که به هیچکس نگن!!!

تقویم:
سخنران، ببخشید که زیاد صحبت کردم. آخر من ساعت ندارم.
یکی از مهمان ها گفت:ساعت نداری تقویم که داری.

شباهت:
معلم:امیر جان با حمید یک جمله بساز.
امیر:شما چه قدرشبیه همید.

امرار معاش و نویسندگی:
سعید به دوستش:محسن برادرت که برای زندگی به شهر دیگه رفته از چه راهی امرار معاش می کنه؟
محسن، از راه نویسندگی.
سعید چه می نویسد؟
محسن:هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.

جوک بی مزه

پیش بینی ناهار و شام:
یه روز کتابم و دادم به دوستم از صفحه 78 می شه فهمید شام قرمه سبزی داشتند از صفحه 104 هم می شه فهمید بعدشم انار دون کردند.

انشا:
معلم از دانش آموز خواسته که انشا درباره یک مسابقه فوتبال بنویسد. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر.
معلم از او پرسید:چرا نمی نویسی؟
دانش آموز جواب داد :نوشته ام.
معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد نوشته بود به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد.

اتوبوس سواری
مردی سوار اتوبوس دو طبقه می شود. هرچه اصرار می کنند به طبقه بالا برود، نمی رود و می گوید:دفعه پیش که سوار شدم، فهمیدم که طبقه بالا راننده ندارد!

جوک مسخره

دستور زبان
آموزگار:بچه ها توجه کنید! بعضی از کلمه ها با «ان» و «ها» جمع بسته نمی شوند. مثل «درس» که می شود «دروس» حالا یکی از شما مثال دیگری بزند.
احمد:آقا اجازه! مثل خرس که جمع آن می شود خروس!

پیراهن تنگ
مریم:مادر این پیراهن برای من خیلی کوچک شده است که به سختی می توانم نفس بکشم.
مادر:پیراهن هیچ عیبی نداره دخترم، تو سرت را از آستین بیرون آورده ای!

اهمیت بیشتر
دو نفر به شکار رفته بودند. اولی خرگوش دید، تفنگ را برداشت و خرگوش را هدف قرار داد.
ناگهان دومی به او گفت:«صبر کن، توی تفنگ فشنگ نگذاشته ای.»
اولی با ناراحتی جواب داد:ول کن بابا، حالا وقت این حرف ها نیست. تا بخواهم فشنگ بگذارم، خرگوش در رفته است.

سیری
مادر به پسرش:پسرم چرا ناهارت را نمی خوری، مگه چیزی خورده ای؟
پسر:زمین یخ زده بود، زمین خوردم. چون هوا هم سرد بود، سرما هم خوردم و خلاصه آنقدر حرص خورده ام که سیر شده ام.

شب
کاراگاهی یک شب شرلوک هلمز، کاراگاه مشهور و دستیارش واتسون در چادری خوابیده بودند. نیمه شب، هولمز، واتسون را بیدار کرد.
هولمز:واتسون، به ستاره های بالا سرت نگاه کن و بگو برداشتت چیست؟
واتسون:من میلیون ها ستاره می بینم و اگر میلیون ها ستاره وجود داشته باشند و اگر فقط چند تا از آن ها سیاره ای مثل زمین ما باشد، پس امکان وجود حیات در چنین سیاره هایی هست.
هولمز:واتسون، تو عجب آدم نادانی هستی! یک نفر چادرمان را دزدیده است، همین.

قناری
فرهاد گریه کنان پیش مادرش آمد. مادر پرسید:چی شده فرهاد، چرا گریه می کنی؟
فرهاد جواب داد:داشتم قفس قناری را تمیز می کردم یک دفعه دیدم قناری ام گم شده است.
مادر با تعجب پرسید:با چی قفس را تمیز می کردی؟ و فرهاد با خونسردی پاسخ داد:با جارو برقی.

جوک مسخره

هذیان
پزشک:بیماریش خیلی شدید است. آیا هذیان هم می گوید؟
پرستار:بله، اتفاقاً چند دقیقه پیش از این که شما تشریف بیاورید می گفت:الان عزرائیل می آید.

فرصت
شخصی با دوست خود وارد رستوران شد، پیشخدمت جلو آمد و پرسید:چی میل می فرمایید؟
آن شخص پاسخ داد:کمی به ما فرصت دهید تا صحبت هایمان تمام شود. پیشخدمت کمی فکر کرد.
گفت:فرصت داشتیم، اما مشتری های دیگر خوردند و تمام شد. چیز دیگری بفرمایید تا بیاورم.

مطالب پیشنهادی

برای مشاهده جوک های بیشتر (با دسته بندی های متنوع) بر روی لینک زیر کلیک کنید.

بانک جوک

لینکدونی آریا ـ لینک جدید ترین و بهترین گروه ها و کانال های روبیکا

عضویت در لینکدونی